ریموند کارور نویسندۀ آمریکایی میگوید اگر ما هنرهایی مثل موسیقی و نقاشی را یاد میگیریم چرا داستاننویسی را نباید یاد بگیریم و در آن آموزش ببینیم؟ یعنی میتوانیم از خودمان بپرسم چگونه داستان بنویسیم؟ یا مثلاً چگونه رمان بنویسیم؟
راستش سالها پیش اصلاً نمیدانستم چیزی به نام آموزش نویسندگی وجود دارد. اولین کتابی که شاید خیلی جدی آن را خوانده باشم داستانی بود دربارۀ مردی که چندین بار دور زمین بزرگی دوید تا آن زمین را از آنِ خودش کند. این شرطی بود که شاید حاکم گذاشته بود. آن مرد دوید و دوید و زمین را مالک شد؛ اما مالک شدن خودش را ندید چون آنقدر دویده بود که مُرد. این داستان که نه نامش یادم مانده و نه نویسندهاش، در کتابی بود که سال پنجم دبستان برای مسابقۀ داستان نویسی آموزشوپرورش به ما داده بودند تا بخوانیم.
من آنوقتها حتی آرزو نداشتم نویسنده شوم و حتی این سوال توی ذهنم نبود که چگونه داستان بنویسم. داستان نوشتن برای من شبیه این بود که موهای طلایی و چشمان سبز داشته باشم؛ و خب وقتی از شکم مادرم با این شکل و شمایل به دنیا نیامده بودم، چه میشد کرد؟ فکر میکردم داستان نویسی هم چیزی است شبیه موطلایی بودن یا چشمرنگی بودن که خواهرم بود و من نبودم. فکر میکردم چیزی به نام آموزش نوشتن داستان کوتاه یا آموزش نوشتن رمان وجود ندارد و نویسندهها از همان اول نویسنده به دنیا آمدهاند. عجیب است؛ اما کودکی من از این هم عجیبتر سپری شد و بههرحال واقعیت است.
آموزش نویسندگی داستان کوتاه
من شیفتۀ کتابها بودم و شاید چون نمیدانستم داستان نویسی را میشود یاد گرفت فارغ از آرزوی نوشتن داستان کوتاه یا نوشتن رمان، هرچه به دستم میرسید میخواندم. از کتابهای زیستشناسی خواهرم که آنوقتها رشتۀ تجربی بود تا رمانهای عاشقانه و تلخی که از پسرخالهام قرض میگرفتم. از داستانهای عزیز نسین و حتی قراردادهای مالی پدر و پدربزرگم دربارۀ حق برداشت از زمینی خانوادگی که در خیال من آن مردِ توی داستان بارها دورش را دویده بود.
بعدها که بزرگتر شدم و دانشگاه رفتم همچنان خواندم و حتی چندین نویسندۀ مشهور را از نزدیک دیدم که بعدها فهمیدم ازقضا بعضیهایشان کلاسهای آموزش نویسندگی خلاق دارند. هم آموزش نوشتن داستان کوتاه و هم آموزش نوشتن رمان. منتها من هیچوقت به ذهنم نرسیده بود از آنها بپرسم چگونه رمان بنویسیم؟ یا چگونه داستان بنویسیم؟ این دیگر شاید حتی احمقانه به نظر برسد؛ ولی من همینقدر گیج و منگ بودم. البته دربارۀ اینکه چیزی وجود دارد به نام آموزش داستان نویسی و نه دربارۀ خواندن داستان و حتی حل کردن مسئلههای پیچیده.
آموزش نویسندگی رمان
من کتابهایی از مارکز و کوندرا و سارتر و کامو گرفته تا داستایوفسکی و شکسپیر و وولف و دوراس و موپاسان و فاکنر میخواندم و فکر می کردم همانطور که من ریاضی و فیزیک را خوب میفهمم و خب حتماً طبیعت این ویژگی را به من ارزانی داشته، آنها هم موهبت طبیعیشان این بوده که رمان و داستان کوتاه بنویسند؛ و البته بدون آموزش داستان نویسی. عجیبغریب است و خندهدار. حتی کمی شرمآور. من کلیدر دولتآبادی و در جستوجوی زمان ازدسترفتۀ پروست را هم خوانده بودم و هنوز نمیدانستم آموزش نویسندگی از پایه وجود دارد.
آخر نه پروست که تماممدت دربارۀ نوشتن رمانش حرف میزد توی آن چهارهزار صفحه گفته بود چگونه رمان بنویسیم؟ و نه دولتآبادی در آن سههزار صفحه نوشته بود چگونه داستان بنویسیم؟ هیچکدام هم اشارهای نکرده بودند که آموزش نویسندگی رمان و داستان کوتاه در این جهان وجود دارد و تو میتوانی بروی یک جایی ثبتنام کنی و آموزش داستان نوشتن ببینی. من هم فکر میکردم آنها نویسنده به دنیا آمدهاند مثل من که دختر به دنیا آمده بودم. مقایسۀ عجیبی است؛ اما خب در دنیای تخیلی من محدودیت چندانی حاکم نبود و دو چیز از دو جنس قیاسناپذیر همیشه با هم مقایسه میشدند.
آموزش نویسندگی خلاق
جرقه اما برای داستان نوشتن من در میان یک پیام گُر گرفت. وقتی به یکی از دوستانم که خودش داستان نویس بود پیام میدادم و وسط پیامها نوشت:
«تو میتونی داستان بنویسی، برو کلاس آموزش داستان نویسی.»
و من مبهوت و با خنده پرسیدم:
«مگه کلاس آموزش نویسندگی هم هست؟»
حتماً تا حالا شما هم سوتی بزرگ ماجرا را گرفتهاید! بله، من حتی دوست داستان نویس داشتم. این دیگر مضحک است و از خنده دار بودن فراتر رفته. وقتش رسیده اعتراف کنم، حتی اگر در ظاهر نپذیرم، انگار اگر حجابی جلوی چشم ما باشد و نسبت به مسئلهای سوگیری داشته باشیم، واقعاً نمیتوانیم درست ببینیم. من با اینکه دوستانی داستان نویس داشتم و حتی نشستهای بررسی داستان را چند بار رفته بودم اما نمیدانستم آموزش نویسندگی داستان کوتاه و رمان وجود دارد.
طبیعی نبود اما خب اینهمه اخبار و اطلاعیه و آگهی هم نبود؛ چون هنوز پیامرسانهای جمعی و شبکههای اجتماعی اینترنتی اینهمه گسترده نبود. من فکر میکردم مثل قدیم جوانهایی هستند که داستاننویساند و برای گرفتن ایراد کارشان میروند در محضر پیر داستاننویس و مشق میکنند. اما نمیدانستم موسسهها و کلاسهایی هستند که کارشان آموزش نوشتن رمان و آموزش نوشتن داستان کوتاه است. نمیدانستم اینجور جاها یاد میدهند چگونه داستان بنویسیم؟ دوستم در همان پیام تلفن موسسۀ حیرت را برای من فرستاده بود که آموزش نویسندگی خلاق با متدهای پیشرفته و موثر داشت.
کلاس آموزش نویسندگی داستان کوتاه و رمان
من فردای همان روز ثبتنام کردم و چند ماه بعد اولین داستان عمرم را نوشتم: خمیر کاغذ. من با آموزش نوشتن داستان کوتاه توانستم داستان بنویسم و بعدها که گفتۀ ریموند کارور را خواندم فهمیدم حتی در جایی مثل آمریکا هم افرادی هم مثل هستند که فکر میکنند نباید ایندست سوالها را بپرسند که چگونه داستان بنویسم؟ یا چگونه رمان بنویسیم؟ همیشه چیزهایی برای خودم مینوشتم و حتی شعر میسرودم؛ ولی داستان برای من وادی عجیبی بود که سحرانگیز بود و دستنیافتنی. اگرچه آشنا.
اینکه شما این متن را میخوانید برایم خوشایند است. نشان میدهد جایی ایستادهاید که من مسیر درازی را تا رسیدن به آن پیموده بودم. من داستانهایم را با آموزش نویسندگی در حیرت آغاز کردم. شاید تجربۀ من پاسخی احتمالی به پرسش شما باشد.