مدرسه داستان نویسی حیرت

مدرسه داستان نویسی حیرت

فروغ بصیری

هنرجوی سطح متوسط داستان‌نویسی حیرت

حیرت به من یاد داد چطور پدیده‌ها رو جور دیگه‌ای ببینم و به مفاهیم طور دیگه‌ای فکر کنم. با حضور در هر کارگاهی این سوال به ذهنم می‌رسید که مگه بهتر از این هم می‌شه؟ ولی انگار بهتر از بهتر شدن از ارکان حیرته…

حیرت برای من شبیه معجزه بوده و هست. چرا؟ چون حتی توی رویا هم نمی‌دیدم مدرسه‌ای وجود داشته باشه که بهت یاد بدن چطوری به عنوان هنر، داستان بنویسی. آره می‌دونستم مثلا همینگوی داستان‌نویسی رو پیش گرترود استاین یاد گرفته یا… ولی گمان می‌کردم داستان‌نویسی امری ذاتیه که یادگیری به کمکش میاد وهمۀ داستان‌نویسا  نظرکرده هستن و برای داستان نوشتن باید داستان‌نویس به دنیا بیای و مدام در معرض الهام و شهود غیبی قرار بگیری. ولی حیرت همۀ این معادلات ذهنی من رو به‌هم ریخت. نه اینکه حیرت داستان‌نویسی رو پیش‌پاافتاده و راحت جلوه بده؛ حیرت برای کسایی که می‌خوان داستان نویس بشن راه صعب و مسیر بلندی طراحی کرده. مقصدی که برای رسیدن بهش باید منضبط، سخت‌کوش، درست‌پیمان و بسیار صبور باشی. طریق حیرت جز این نیست: نظم، آموختن، آموختن و آموختن. با یه برنامۀ منظم، جهان تغییر می‌کنه. همه‌چیز تغییر می‌کنه…

حیرت به من یاد داد چطور بیشتر، بسیار بیشتر از پیش، وقتی شروع به خواندن می‌کنم، حظ و کیف ادبی ببرم. حیرت به من یاد داد چطور پدیده‌ها رو جور دیگه‌ای ببینم و به مفاهیم طور دیگه‌ای فکر کنم. با حضور در هر کارگاهی این سوال به ذهنم می‌رسید که مگه بهتر از این هم می‌شه؟ ولی انگار بهتر از بهتر شدن از ارکان حیرته.

تنها حسرت من اینه که چرا زودتر با حیرت آشنا نشدم. حیرت برای من محل خستگی‌در‌کردنه. جای زندگی رو لمس و احساس کردن. حیرت پر از معلمای شریف، توانا و کاربلدی هست که بی کوچکترین چشم‌داشتی، به هنر و ادبیات عشق می ورزن. حیرت قشنگ‌ترین اتفاق زندگی منه.